دستشویی و حمام خانهی ما همیشه تمیز بود، با ردیف عطرها و ادوکلنها. با گلدانهای کوچک و آینه و دستمالها. احمقانه است، اما من این دو جای خانه را خیلی دوست دارم. مثل پاککنها، یا مثل اعداد فرد بهخصوص هفده، مثل بستن چشمهام. وقتی کنارم بودی چشمهام را میبستم و کیف میکردم که نمیتوانی داخل شوی. آن پشت، معطل و لنگ در هوا میماندی. تو نمیدانی ناصر اما من حتی کنار تو هم دنیای جادویی خودم را پشت پلکهایم داشتم و دارم. اتاقک مخصوصی هم دارم. هر چه دوست داشته باشم از آن تاریکروشنای بیانتها برمیدارم و به این اتاقک اختصاصی میبرم.
معبد لاکپشت
نویسنده: میترا معینی
ناشر: نشر چرخ
داستان کوتاه
چاپ اول: 1393
91 صفحه






























































