در شب یکشنبه قبل از عید پاک؛ مراسم دعای شامگاهی در صومعه قدیمی پتروسکی؛ برگزار گشت. هنگامی که آنها شروع به توزیع درخت نخل کردند؛ ساعت نزدیک ده شب بود؛ و شمع ها به گونه ای کم سو می سوختند؛ فتیله ها نیز باید خاموش می شدند؛ و این کلا نوعی از غبار بود. در آن شامگاه کلیسا بنظر می رسید که موج جمعیت چونان موج دریا بالا و پائین می رود؛ اما برای اسقف پیتور؛ که در سه روز گذشته؛ حال چندان خوشی نداشت؛ بنظر می رسید که تمام چهره ها اعم از پیر و جوان، زن و مرد یکسان و همانندند؛ و این که هرکسی که برای گرفتن درخت نخل می آمد؛ حالتی یکسان در چشمانش داشت. در این محیط غبارآلود، او قادر به دیدن درها نبود؛ جمعیت همچنان حرکت می کرد؛ و بنظر می رسید که پایانی هم ندارد. همسرایان خانم نیز همچنان می خواندند؛ و یک راهبه هم دعای خاص آن روز را می خواند.
ویلای جدید
- نویسنده: آنتوان چخوفمترجم: تیمور قادریناشر: مهتابزبان اصلی: ادبیات روسینوع جلد: شومیزقطع: رقعیتاریخ انتشار: 1401102 صفحهنوبت چاپ: 2






























































