طرح اولیه رمان «پایان خوش ناتمام» با الهام از رمان « او میدانست حق با خودش است» نوشته آنتونی ترولوپ نویسنده نامدار انگلیسی شکل گرفته؛ با این فرق که رمان ترولوپ واقعگرایانه است و روایت این کتاب یک جنبه متافیزیک دارد. رمان «پایان خوش ناتمام» در یک فضای رمانتیک و عاشقانه امروزی میگذرد. در بخشی از این کتاب می خوانیم: "این خانوم چاقِ همچی بربری ها را بغل کرده انگار به جونش بسته باشن؛ لابد طفلک خیلی توی صف معطل شده تا نوبتش برسه. بامزه میشه الان یکی با موتور بیاد همشو قاپ بزنه ببره... از قیافه این پسره معلومه مشق شبش را ننوشته یا شعرش را حفظ نکرده، کم مونده باباجونش خِرکِشکنان بِبَردش مدرسه، اگه یک دقیقه هم دیرتر برسه باز واسش غنیمته... این آقاهه عجب تیپی زده! چقدر هم ژل به موهاش مالیده! خدا میدونه سر صبح کجا میخواهد خراب بشه!؟... این ماشینِ خیلی رنگش تک و باکلاسه، اگه آدم یک هفته هم از صبح تا شب بگرده محاله اتومبیل آبی فیروزه ای متالیک پیدا کنه، چقدر هم به روسری اون دختره میاد، اگه من جای صاحب ماشین بودم، می بخشیدمش به «روسری آبی» تا با چارقدش ست بشه... غش غش خندیدم!... اصلاً هم خنده نداره! خیلی جدی گفتم، خب «تا توانی دلی به دست آور» را واضح همین جور موقعها ساخته اند دیگه، بَده آدم روزش را با شاد کردن دل یک دختر جوون شروع کنه؟... بفرما این هم دو تا همکار سحرخیزم! باز جای شکرش باقیه که هنوز عمو خسرو مجبورمون نکرده اونیفورم بپوشیم و مثه اینا توی خیابون تابلو بشیم...
پایان خوش نا تمام
نویسنده: کاوه میرعباسی
ناشر: نشر ثالث
داستان بلند
چاپ اول: 1394
346 صفحه