انگاری در بهشت بالای سرم باز شده بود، صاف همون لحظه، و من میتونستم صدای جهانو بشنوم. تمام چیزی که من میشنیدم فریاد این هستی بود... میدونی چی میگفت؟ داشت میخندید. آره. همه حواسشو جمع کرده بود و داشت میخندید، داشت به من میخندید...
پنج تک گویی برای زنان (1×5)
- نویسنده: گروه نویسندگانمترجم: فریدالدین سلیمانیناشر: چتر فیروزهزبان اصلی: ادبیات انگلیسینوع جلد: شومیزقطع: پالتوییتاریخ انتشار: 140284 صفحهنوبت چاپ: 8






























































