ژوزف و ماریا، افسانهای برای بزرگسالان. دو انسان تنها، پیر و مطرود، بازمانده از کاروان زندگی، انسانهایی که در بنبست زندگی گیر کردهاند و مورد مضحکهی مردمند. انسانهایی که مدتهاست به سن بازنشستگی رسیدهاند، اما به علت کم بودن حقوق بازنشستگی و همچنین فرار از انزوا، مجبور به کارکردن هستند، کارهای فصلی. این دو در فروشگاهی مجلل و با شکوه سر راه یکدیگر قرار میگیرند. در ابتدا هر کس غرق در دنیای خودش است، در چنگال سکوت و تنهایی دست و پا میزنند. اما کم کم و با احتیاط و کورمال کورمال به هم نزدیک میشوند . به کندی شروع به تعریف کردن زندگیشان میکنند. حرف میزنند اما اعتنایی به گفتهی طرف مقابل ندارند. کتاب زندگی گذشتهشان آرام ورق میخورد. لحظات کمیک و تراژیک، حال و گذشته، سختی و ظرافت در هم میآمیزند و تماشاچیان آرام آرام به گذشتهی این دو، به آرزوهای برنیاورده شدهشان، پی میبرند و شاهد دست و پا زدن این دو انسان در طی سالیان دراز برای یافتن تکیهگاهی درونی میشوند. بدبینی و عدم اطمینان جای خود را به اعتماد و خوشبینی میدهد. علت این امر نیز عطری است که در هوا موج میزند.
عطر عشق. باید خطر کرد. آنها با عشق ورزیدن، به جنگ تنهایی میروند و در درون دیگری نقطهی اتکایی مییابند. آنها شب کریسمس خاصی را تجربه میکنند. شب کریسمسی که عشق بر آن فرمان میراند. روند این دوستی بیشباهت به معجزات روزهای کریسمس نیست.
ژوزف و ماریا
نویسنده: پتر تورینی
مترجم: علیرضا کوشک جلالی
ناشر: نشر قطره
نمایشنامه
چاپ اول: 1391
88 صفحه






























































