کرم داشت توی انار شکسته را خالی می کرد و می خواند: «خانه ام می شود. لانه ام میشود.» اما دانه های انار زیاد بودند و کرم باید همه را خالی می کرد. یک مرتبه گنجشک را دید. گنجشک آمد و روی شاخه درخت انار نشست. کرم خوشحال شد و گفت: «یک فکر تازه؛ گنجشک میتواند کمکم کند!»کمک؟! … کمک برای چی؟ ما نمی دانیم. برای دانستنش قصه را می خوانیم!
یک دانه: گنجشک و انار
- نویسنده: مجید راستیناشر: محراب قلمزبان اصلی: ادبیات فارسینوع جلد: شومیزقطع: رقعیتاریخ انتشار: 140112 صفحهنوبت چاپ: 1




























































