«در اولین سفر به استانبول در همین کوچهها سوار بر کامیون کابیندار شده بودیم. کامیونی با همان شکل و شمایل در انتظار ما بود. ما که دیگر میدانستیم چه باید بکنیم، سریع و مثل موشی که لانهاش را بلد باشد به سوی سوراخ بغل کامیون روان شدیم. در آستانه آن سوراخ، با تعجب دیدیم آنقدر آدم در آن محفظه چپانده شده بود که جایی برای ما نبود. ولی ما باید به هر ترتیبی خودمان را در آنجا جا میدادیم. با فشار داخل شدیم به گونهای که صدای اعتراض همه بلند شد. ما بیتوجه به اعتراضها، خودمان را به حالتی کج و معوج، در بین پاهای آنها جا دادیم. راننده با فشار در را بست. در آن موقع فریاد پیرمردی که در حال خفگی بود در آمد.»
€17.50Price