يك بخش از رويكرد من به شاهنامه تبديل داستان (Story) به تاريخ (History) يا دستکم يافتن ربطى بين آن دو بوده است.
- كوروش در سال ۵۳۰ پيش از ميلاد از آمودريا گذشت و به جنگ سكاها رفت. پسر ملكه سكاها كشته شد. خود كوروش نيز پس از سه روز از زخمى كه خورده بود درگذشت. اين حادثه به نحوى يادآور مرگ اسفنديار در جنگ با رستم سكايى است.
- آتوسا بزرگترين دختر كوروش همسر داريوش و مادر خشايارشا بود كه زندگى گشتاسب و اسفنديار را به ياد مىآورد.
- همسر ديگر داريوش ارتيستونه نيز دختر كوروش بود..
تأليف اين كتاب براى من اداى دينى به فردوسى بزرگ بود كه بخشى از عمرم را كه در تنهايى و يأس مىگذشت با دنياى شاد و پرغرور او گذراندم. من ديگر چندان اميدى به مردم عادى ندارم و اميدم فقط اين است كه حداقل دانشجويان ادبيّات، دنياى شاهنامه را بشناسند. دنيايى را كه در آن هنوز گودرز و طوس و رستم و رهام و سياوش و كيخسرو و بهرام گور و بهرام چوبينه و خسروپرويز زندهاند و دارند در شكوه خود زندگى مىكنند. اما اگر دريابند كه ما حضور آنان را احساس نمىكنيم، آنان را فراموش كردهايم و ديگر نمىبينيم، چه اتفاقی خواهد افتاد؟
نه، هرگز!
بايد سياوش را براى هميشه به ياد داشت و گذاشت كه به خوابهاى ما هم بيايد و نويد پيروزى دهد.
59,90€Price