هیچ نشانهای از پدرش نمیبینند و لحظهای او را تصور میکند که در آب غوطهور است. یا بدتر از آن، مثل سنگی غرق میشود. با چشمانی باز، در گودالی عمیق که بر فراز آن بر سطح آب، در قایقی چون گهوارهای تکان میخورد، پسرش دست از خندیدن برداشته و کمکم نگران شده است. آن وقت B سر جایش مینشیند و چون آنطرف قایق را نگاه کرده و آنجا هم هیچ نشانهای از پدرش ندیده میپرد توی آب. و آنچه روی میدهد از این قرار است: مادامی که B با چشمان باز پائین میرود، پدرش، او هم با چشمانی باز، کیف پول در دست راست بالا میآید (کمابیش هم را لمس میکنند) وقتی از کنار هم میگذرند به هم نگاه میکنند، اما نمیتوانند یا دست کم بلافاصله نمیتوانند مسیرشان را تغییر دهند، بنابراین B به فرود خاموش خود ادامه میدهد و پدرش هم در سکوت به صعود خود.
آخرین غروبهای زمین
نام اصلی: Last Evenings on Earth
نویسنده: روبرتو بولانیو
مترجم: پوپه میثاقی
ناشر: نشر چشمه
تاریخ انتشار: ۱۳۹۱
چاپ دوم
۲۱۱ صفحه






























































