مسلم است که نمی توان با فرد عاشق گفتمانی عقلانی داشت، خصوصا درباره ی ابژه ی عشق اش. خیرخواهانه ترین هشدارها، استدلال های انکارناپذیر و نکات آشکارا درست در مقابل یک «ما»ی بزرگ به زانو می افتند: «اما من دوست اش دارم!». کم نیستند دوستی های قدیمی و روابط محکمی که به خاطر همین مسأله از هم می پاشد. فرد عاشق گوشاش بدهکار این حرف ها نیست. حاضر است از همه چیز بگذرد، الا دلبستگی اش به محبوب، و از تمام اطرافیان اش هم می خواهد به خاطر این دلبستگی ایثار کنند. کتاب «درباب عشق و مرگ» داستان/ ناداستان «پاتریک زوسکیند» در مسیر همین ارتباط سرشار از تناقض عاشقیتها و فقدانهای ماست که بیوقفه باهم درآمیختهاند؛ رابطهای تنانه و تنگاتنگ که خردگریزی در بطن آن است و درعینحال شورمندیای دارد که بدون آن، جهان هیچ نیست جز عرصهی ملال و رخوت. درباب عشق و مرگ را باید به مثابهی رسالهای خواند که جهان انسانی را در هالهی رازورزانهی میان عشق و بیعشقی، زندگی و مرگ، دانایی و نادانی و ... و حضور ما میان آنها دیده و توضیح میدهد.
رساله ای در باب عشق و مرگ
- نویسنده: پاتریک زوسکیندمترجم: عظیم جابریناشر: نشر درونزبان اصلی: ادبیات آلمانینوع جلد: شومیزقطع: جیبیتاریخ انتشار: 140182 صفحهنوبت چاپ: 1عنوان اصلی: Sur l'amour et la mort






























































