از لای در باز، برادران ویکاریو را دید که با کاردهای آمیخته از میدان گذشتند و به طرف خانه دویدند. از جایی که ایستاده بود، آنها را خوب میدید. اما نمیتوانست پسرش را که از طرف دیگر میدان به طرف در میدود ببیند.... پس شتابان به طرف در آمد و آن را بست.... فقط چند لحظه مانده بود که ساتیاگو وارد شود که در بسته شد...
گزارش یک مرگ (جیبی)
نویسنده: گابریل گارسیا مارکز
مترجم: لیلی گلستان
ناشر: نشر ماهی
داستان بلند | گزارش یک مرگ (جیبی)
چاپ اول: 1387
133 صفحه