پیری، درگاه نیستی و آستانهی فرجام است. بیشتر داوریهایی که دربارهاش شده از اندوه نشان دارد زیرا که مرحلهی پایانی تقریباً همواره با «دریغ» و «چه زود گذشت» همراه است. سیمون دو بووار که کتاب سالخوردگی را در ۱۹۷۰، در شصت و سه سالگی به چاپ رساند به خوبی به توصیف احساسهایی که سالخورده از این مرحله از زندگی میتواند داشته باشد میپردازد. او در جلد اول، سالخوردگی را از نظرگاه بیرونی (زیستشناسی، قومشناسی و تاریخ) مورد بررسی قرار میدهد: ضعیف شدن جسم و حسهای پنجگانه، چه تأثیری بر سالخورده مینهند؟ در جامعههای مختلف با سالخوردگان چگونه رفتار میشود؟ با گذشت قرون و اعصار در رفتار با سالخوردگان چه تغییرهایی ایجاد شده؟ نتیجهای که به دست میآید حاکی از این است که افراد بسته به این که در چه شرایط اجتماعی قرار داشته باشند، مرد یا زن باشند، روند مشترک و یکسان پیر شدن را به شکلهای متفاوت میآزمایند.
سیمون دو بووار که خود میگوید کتاب سالخوردگی را «دقیقاً» برای تشریح وضع حقیقی سالخوردگان و نحوهی سر کردن با این مرحلهی زندگی نوشته، در دومین جلد اثر بر جستهی خود به تجربههای عینی میپردازد. و با بررسی دوران سالخوردگی افراد گوناگون به این نتیجه میرسد که صرفنظر از این که جامعه در قبال سالخوردگان چه رویهای در پیش میگیرد، باید به وضع شخصی خود سالخورده نیز توجه داشت: موقعیت مالی و سطح آگاهی و اصولاً روحیه فرد سالخورده چگونه است؟ هر یک از سالخوردگان با پیری چگونه برخورد میکنند؟ نویسندهای چون فلوبر که به حکم منطق باید از او توقع بیشتری داشت در عین سلامت جسمانی مدام اشک به چشم دارد؛ و امرسون به رغم فلج و سکتههای متعدد، دوران پیری را با روحیهای شاد میگذراند. اینها و بسیاری نمونههای دیگر میتواند راهگشای طبقهای از افراد بشری باشد که معمولاً روزگار با آنان بر سر آشتی نیست.
سالخوردگی
نام اصلی: La Vieillesse
نویسنده: سیمون دوبووار
مترجم: قاسم صنعوی
ناشر: نشر توس
تاریخ انتشار: ۱۳۸۸
۷۸۶ صفحه






























































