یک روز بیدار میشویم و چشمها را میمالیم و نمیدانیم چرا بیدار شده ایم؟ همه میدانیم روز چه ارمغانی میآورد: بهار یا زمستان، ظاهر زندگی، آب و هوا، امور روزمره. هیچ چیز تعجبآور دیگری رخ نمیدهد، حتی هیچ چیز غیرمنتظره، غیر معمول، یا هولناکی حیرت زدهمان نمیکند، چون تمام احتمالات را میشناسیم. همه چیز را پیش بینی میکنیم، دیگر چیزی نمیخواهیم، چه خوب و چه بد. پیری این است.
هنوز اما، جرقهای در درونمان هست، خاطرهای، هدفی، کسی که دوست داریم دوباره ببینیم، چیزی که دوست داریم بگوییم یا یاد بگیریم، و میدانیم که زمانش میرسد. آن موقع دیگر خیلی اهمیت ندارد که حقیقت را بدانیم و آن طور که دههها تصور میکردیم به آن جواب دهیم. بتدریج دنیا را میفهمیم و بعد میمیریم...
خاکستر گرم
نام اصلی: A gyertyák csonkig égnek
نویسنده: شاندور مارائی
مترجم: مینو مشیری
ناشر: نشر ثالث
تاریخ انتشار: ۱۳۸۸
۱۳۶ صفحه