رابرت : ... تو انگار خوب متوجه نمیشی. تو انگار متوجه نمیشی که تمام این داستان اصلاً برام مهم نیست. درسته که یکی دو بار روی اِما دست بلند کردم. اما نه برای اینکه از اصولی دفاع کنم. این کارِمن برانگیخته از هیچ دیدگاهِ... اخلاقی نبوده. فقط دلم میخواسته یه فصل سیر کتکاش بزنم. تنش میخارید... میفهمی؟
دکتر: دهان باز کردن که درد نداره، الان فقط میخوام نگاه کنم. باید ببینم کجاست؟ کدوم دندونه؟ چه کار باید بکنم. حالا باز کنین.
(خادم دهانش را باز میکند)
خوبه، حالا بذارن ببینم.
(دکتر با دقت نگاه میکند و خادم از درد ناله میکند.)
آها... بله. اینجاست. این کوچولو این جاست... پیدات کردم... آهان...
خادم: باهاش حرف نزن، نمیخواد باهاش دوست بشی، بکشش بیرون.
پزشک نازنین
نویسنده: نیل سایمون (براساس داستانهای کوتاه آنتوان چخوف)
مترجم: آهو خردمند
ناشر: نشر نی
دور تا دور دنیا نمایشنامه - ۱۶
تاریخ انتشار: ۲۰۱۲
چاپ ششم
۹۸ صفحه