یکی بود، یکی نبود، در زمانهای خیلی خیلی دور، کشور توران و ایران با هم اختلاف داشتند، لشگریان توران به هر بهانه ای به ایران حمله می کردند. ایران هم کاری از دستش برنمیآمد، چون تورانیان چادرنشین بودند و از جایی به جای دیگر کوچ می کردند. به همین خاطر جنگیدن با آن ها خیلی سخت بود، توران جمعیت زیادی داشت و خیلی راحت می توانست سپاهیان زیادی برای جنگ آماده کند. کشور توران خیلی وسیع و پهناور بود. از دشتهای شمالی دریای خزر شروع و تا نزدیکی کشور چین ادامه پیدا می کرد. در یک روز بهاری، مرزبان ایرانی خیلی هراسان شیپور را به صدا درآورد. پیغامی به پای کبوتری بست و او را رها کرد. خبری که مرزبان را هراسان کرده بود، این بود: مرگ سیاه آمد، منظور از مرگ سیاه، سپاه توران بود که لباس های سیاه می پوشید....
قصه های شاهنامه ۴ آرش کمانگیر
- نویسنده: ابوالقاسم فردوسیمترجم: بازنویسی: مازیار بغلانی، ایلناز ابراهیمیناشر: برفزبان اصلی: ادبیات فارسینوع جلد: شومیزقطع: خشتیتاریخ انتشار: 140012 صفحهتیراژ: 5000نوبت چاپ: 10